|
مرغ سیاه آمده از راه های دور بنشسته بر بام بلند شب شکست چون سنگ ٬بی تکان لغزانده چشم رابر شکل های در هم پندارش خوابی شگفت میدهد آزارش گل های رنگ سر زده از خاک های شب در جاده ای عطر پای نسیم مانده ز رفتار هر دم پی فریبی این مرغ غم پرست نقشی کشد به یاری منقار بندی گسسته است خوابی شکسته است رویای سرزمین افسانه ی شکفتن گل های رنگ را از یاد برده است بی حرف باید از خم این ره عبور کرد رنگی کنار این شب بی مرز مرده است
نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |